- رام داشتن
- ساکت کردن، رام کردن
معنی رام داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انتظار داشتن
یارستن
مجاز شمردن
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
ننگ داشتن
انتظار
رعایت کردن
خجالت کشیدن
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
پایداری کردن، ثبات ورزیدن، استقامت
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
نظام دادن، استقامت داشتن
فرمانبردار کردن، نرم کردن
ربط داشتن چیزی به کسی مربوط به او بودن آن تعلق داشتن وی بدان: . (تبریزی الاصل بود و ربطی باهل صفاهان نداشت) (عالم آرا 1654)، حق مداخله داشتن در آن. یا ربط داشتن چیزی به چیزی قابل مقایسه نبودن آن با این بسیار برتر بودن آن از این (پارچه ای که امروز خریدیم ربطی به پارچه دیروز ندارد)
رواگ داشتن، روا بودن
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
بقیتی از جان داشتن، نیرو داشتن توان داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
پیر بودن معمر بودن
یاراییدن یارستن ایاریدن
توقع و امید داشتن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
حامل پیام بودن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
خجلت داشتن آزرم داشتن
آبستن بودن، آبستن شدن
ننگ داشتن، شرم داشتن
ترس داشتن، اندیشه داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
عزیز داشتن، محترم داشتن
چیزی را خواستن و به آن احتیاج داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن